عنوان: وجود ذهنی و عینی
زیر نظر استاد دکتر حسینی شاهرودی
پژوهشگر: فائزه معصومی
مقدمه
وجود عینی : وجودی است که آثار و خواص نتایج عینی دارد.
وجود ذهنی : وجودی است که آثار و خواص نتایج عینی ندارد.
وجود ذهنی وجود قیاسی است یعنی آنچه را که ذهنی می نامیم به خاطر مقایسه آن با وجودی دیگر است که ذهنی می شود وگرنه فی نفسه و بدون مقایسه آن هم ذهنی است.
نظریاتی در این باره از ملیکان، کسانی که وجود ذهنی را منکر شده اند و هم چنین از فیلسوفان بیان شده که در متن آمده است.
هم چنین دلایلی در این زمینه آمده که به اختصار به 1- هکوراسورهکی مصرف 2- هکورامور عدمی 3- ادارک امور عدمی تقسیم شده است.
هدف از انجام این تحقیق آشنایی هر چه بیشتر با وجودات مختلف و در اصل خود وجود است که علاوه بر شناخت خود وجود احکام آن را نیز شناخته و در فهم هر چه بیشتر آن یاری نماید.
دیگر اینکه به سبب کثرت وجودات و تنوع آنها، بسیار دشوار و سخت است که همه آنها را به خاطر بسپاریم و درک کنیم از این رو این موضوع زمینه ای شد تا کمی بیشتر با این مسئله بسیار مهم آشنا شوم .
وجود ذهنی و وجود خارجی
در میان حمکا چنین معروف است که ماهیات موجود در خارج علاوه بر وجود خارجی که مستلزم آثار خارجی است و جود دیگری نیز در ذهن انسان دارند که فاقد آثرا خارجی است لیکن آثار دیگری که ویژه وجود ذهنی است بر آن مترتب است.
این نحوه وجود را وجود ذهنی می نامند که حقیقت آن علم ما به ماهیات اشیا است. بعضی از حکما وجود ذهنی را انگار کرده و گفته اند : علم ،عبارت از نوعی اضافه نفسانی به معلوم خارجی است. گروهی دیگر گفته اند: آنچه در هنگام علم به اشیا در ذهن حاصل می گردد، اشباحی- تصاویر و عکسهای- است که از اشیا خارجی حکایت می کند، همچنانکه عکس و تمثال از صاحب خود حکایت می کند، هر چند که آن دو از حیث ماهیت با هم مبانیت دارند.( این نظریه اغلب فلاسفه قدیم است).
گروهی دیگر علم را الز مقوله شبح و تصویر، لیکن بدون محاکمات دانسته اند. بدین معنی که اشباح و تصاویر عینا از ماهیات خارجی حکایت نمی کند بلکه نفس انسان از روی خطا، صورت و شبحی را به چیزی تخصیص میدهد. البته این خطای ذهن یکنواخت و منظم است چنانکه اختلالی در فعل و انفعالات انسان در زندگی پیش نمی آورد.
مثلا اگر فرض کنیم که شخصی همیشه سرخی را به صورت سبزی ببیند، همواره نیز آثرا سرخی را بر آن سبزی مترتب خواهد کرد.
دلیل بر وجود ذهنی آن است که ما چیزهایی را که در خارج وجود دارد، مانند انسان و است و جز آن، در ذهن بصورت کلی و خالص تصور می کنیم و بر اساس آن صورت ذهنی ، احکامی بر آنها جاری می سازیم و هرگز در این امر تردید نداریم که صورت انسان و اسب و غیره در نفس و ذهن ما از نوعی وجود و ثبوت برخوردار است و احمکامی که بر آنها روا می داریم به استناد همین وجود است.
پس، شی در ذهن به وجودی موجود است و چون در خارج بدین نحو موجود نیست و مشخصات دیگر یدارد، از جمله آنکه موجود در خارج دارای شخصیت است و آمیخته با اشیا و احوال دیگر، بنابر این باید در نفس انسان ظرف وجودی دیگری باشد که موجود در آن عاری از آثار خارجی است، و آن ذهن است.
ادله وجود ذهنی:
دلیل اول: غلبا بر چیزهایی که وجود خارجی ندارد، حکم ایجابی و مثبت می شود مثلا : اجتتماع نقیضین غیر از اجتماع ضدین است. چون در احکام ایجابی به وجود موضوع نیازمندیم و موضوع هم واقعیت خارجی ندارد، موضوع باید در ذهن باشد.
دلیل دوم: می توان معنی ومفاهیم کلی را بدون زمان و مکان و ووضع وجهت و بحذف ما به الامتیاز تصور کرد، این مفاهیم با وصف کلیت، به هیچ وجه در خارج ذهن یا فت نخواهد شد، زیرا آنچه در خارج یافت می شود، جزئی نیست.
و چون مورد تصور است و به اشاره عقلی بدان اشاره می کنیم و معدوم مطلق هم قابل اشاره نمی باشد، بنابراین باید مشار الیه وجود عقلانی داشته و در ذهن موجود باشد.
دلیل سوم: صرف حقیقت، هر حقیقتی که باشد، بدون کثرت و بدون مقدار و وضع و جهت قابل تصور و معتل می باشد و چنین حقیقتی فقط در ذهن یافته می شود نه درخارج، زیرا وجود خارجی نمی تواند چنین وجود جامع وو کالملی داشته باشد وهر حقیقتی که بدین نحو تعقل شود واحد است نه کثیر.
صرف حقیقت کلی طبیعی نیست، زیرا کلی طبیعی می تواند، ضمیمه افراد در خارج ذهن یافته شود و کثیر گردد، در صورتی که صرف حقیقت نمی تواند درخارج یافت شود و کثرت پذیر هم نیست.
تفاوت این سه دلیل:
اولی از طریق موضوعیت موجبه، دومی از طریق تصور کلی عقلی و سومی از طریق تعقل ماهیت صرف می باشد.( )
اشکال بر وجود ذهنی :قاعده ای است بین حکما که ذات و ذاتیات یعنی ماهیات و ذاتیات آن که جنس و فصل است در تمام مراحل وجودهای خارجی و ذهنی و در عقول کلی محفوظ است، قاعده دیگر بین حکما و دانشمندان مشهور است که ذاتی ، اختلاف پذیرنیست و نیز مشهوراست که علم، کیف نفسانی است.
بنابراین قواعد لازم می آید که یک حقیقت جوهری را وقتی در ذهن می آوریم که به کیف نفسانی تبدیل شود و این اجتماع متقابلین در موضوع واحد است.
اشکال دیگری که بر طبق این قواعد به نظر می رسد و از اشکال اول دشوارتر است ان است که لازم می اید که تمام مقولات تحت مقوله کیف واقع گردد.
جواب اشکال. هر شیئ خواه جوهر و خواه عرض در ذهن بحمل اولی ذاتی عین ماهیت خود میباشد یعنی جوهر به حمل اولی ذاتی در ذهن جوهر است کیف و کم نیز بحمل اولی ذاتی در ذهن جوهر است و کیف و کم نیز اولی ذاتی ، کیف و کم و سایر اعراض نیز نحو خواهد بود.
مقام موجودات ذهنی به تبع وجود نفس ، موجودند ، چنانچه در عالم ذهن عناوین موجودات ذهنی به حمل شایع بر آنها صدق نخواهد کرد. موجودات ذهنی، اشراقات نفس و تجلی فعلی او هستند. چنانکه در تجلی فعلی، حقیقت و جود هم به همین طریق است اشراقیات و تجلیات نفس، نسبت به ماهیات، نظیر تجلیات و اشراقات فعلی خداوند است نسبت به ماهیاتف سپس ماهیات در ذهن وجود مستقلی ندارند بلکه وجود آنها پرتو وجود نفس است.
نظریه مشهور حکیمان مسلمان در مساله وجود ذهنی:
به عقیده غالب حکمای اسلامی هر ماهیتی دو گونه دارد: یکی وجود خارجی و دیگری وجود ذهنی
وجود خارجی:
یعنی اگر یک ماهیت درخارج تحقق یابد و لباس وجود خارجی به تن کند آثاری را که مربوط به ذات و ذاتیات آن می شود کمالات اولیه نامیده می شود واموری را که درخارج از ذات آن ماهیت است و پس از تمامیت ذات بر آن مترتب می گردد کمالات ثانویه خوانده می شود واجد خواهد بود.
وجود ذهنی: نحوه وجودی ست که آثار مورد انتظار از ماهیت در آن وجود بر آن ماهیت مترتب نمی گردد.
مثالی برای روشن شدن فرق بین وجود خارجی و ذهنی و اینکه مقصود از آثار مطلوب از ماهیت چیست؟ماهیت انسان را در نظر می گیریم که از چند امر تشکیل شده است: 1 جوهر 2 جسم 3 نبات4 حیوان5 ناطق . این امور همه در ذات انسان هستند و ماهیت انسان در واقع متشکل از این امور است.
آثار مطلوب از انسان چیست وچه اموری بر آن مترتب می گردد؟
انتظارمان از ماهیتی که جسم است این است که واقعا در سه جهت طول وعرض و عمق امتداد داشته باشد و نیز اثر مطلوب از نبات این است که دارای نفس نباتی باشد و در نتیجه رشد و نمو داشته باشد.
و نیز اثر مطلوب از حیوان این است که دارای نفس حیوانی باشد که این یک کمال اولی برای اوست و اموری چون احساس و حرکت ارادی را واجد باشد که کمالات ثانوی حیوان محسوب می شوند.
و سرانجام انتظارمان از ماهیتی که ناطق است این است که واقعا دارای مبدا تفکر و اندیشه باشد که این امر کمال اولی برا ی آن است و نیز آثاری را که به عنوان کمال ثانوی بر نفس ناطقه مترتب می شود داشته باشد مثلا خنده و تعجب ...
تمام این آثار ذکر شده از ماهیت انسان مطلوب می باشند و اگر وجود این ماهیت به گونه ای باشد که تمامی این آثار به آن مترتب گردد آن وجود خارجی نامیده میشود اما اگروجوداین ماهیت به گونه ای بود که هیچ یک از آثار فوق رانداشت آن وجود ، وجود ذهنی نامیده میشود.
حکمای اسلامی معتقدند که ماهیت انسان هر دونحوه وجود را میتواند داشته باشد یعنی همان طور که این ماهیت در خارج تحقق پیدا میکند و موجود به وجود خارجی می گردد در ذهن نیز تحقق میابد و موجود ذهنی میشود.
تحلیل نظریه حکما : نظریه حکما در مساله وجود ذهن دو مطلب را در بر دارد:
علاوه بر وجود خارجی وجود ی دیگر به نام وجود ذهنی داریم که یعنی همانگونه که چیز هایی در خارج موجودند در ذهن نیز تحقق دارند که همان تصورات و ادراکات و به طور کلی علوم مارا تشکیل میدهند . ویژگی این موجودات ذهنی آن است که واقع نما میباشند یعنی وجودشان برا ی نفس که عین ظهور واقعیات خارجی است.
ذات وماهیت اشیا در وجود ذهنی محفوظ است یعنی آنچه در ذهن موجود می شود از جهت ماهیت هیچ فرقی با ما بازای خارجی خود ندارد و مثلا: مفهوم ذهنی سفید ی و سیاهی، ماهیتش همان ماهیت سفیدی و سیاهی خارجی ست و هیچ تفاوتی با آن ندارد.
حاصل آنکه حکما می گویند: وقتی انسان از جهان خارج آگاه می شود خود می شود جهانی نشسته در گوشه ای، یعنی تمام این ماهیات خارجی که او از آنها آگاه شده عینا در ذهنش تحقق می یاید.
در برابر نظریه مشهور حکما دو نظریه دیگر در مساله وجود ذهنی ارائه شده است که یکی از آنها نظریه اشباح است.
صاحبان این نظریه بخش نخست کلام حکما را مبنی بر اینکه علاوه بر اشیایی که در خارج موجود است، که اموری نیز در ذهن تحقق دارد، می پذیرند ولی بخش دوم این سخن ایشان را انکار می کنند و می گویند: آنچه از اشیا خارجی به ذهن می آید ماهیت آن اشیا نیست بلکه شبح آنهاست. یعنی چیزی به ذهن می آید که ذاتا وماهیتا ومغایر با شی خارجی است ولی نوعی مشباهت و تناسب با آن دارد و می تواند برخی از ویژگیهای آن را نشان دهد و حکایت کند.
بنابراین نظریه رابطه مفاهیم ذهنی با اشیا خارجی یک رابطه ماهوی نیست بلکه رابطه ای است نظیر رابطه عکس یک شی با خود آن شی. مثلا تصوری که ما از اسب در ذهن داریم نظیر عکسی است که از آن بر روی دیواری ترسیم شده است.
نقد نظریه اشباح:
این نظریه ،نظریه شایعی درمیان مادی مسلکان است و منجر به مسدود شدن باب علم و آگاهی از جهان خارج می شود زیرا اگر علوم و ادراکات ما تطابق ماهوی با اشیا خارجی نداشته باشد و تنها بخشی از آن باشند آنچه که برای ما معلوم می باشد شبح اشیا ست نه خود اشیا و در نتیجه برای همیشه از ادراک امور بیرونی ، آنچنان که هستند محروم خواهیم بود.
و تنها راه ارتباط ما با حقایق بیرونی، همین مفاهیم و تصورات ذهنی است، تصوراتی که از کوه و دشت و دیگر امور داریم. و اگر این تصورات تطابق ماهوی با امور خارج نداشته باشد و در نتیجه تصورات ما چیزهایی باشند و امور خارجی چیزهای دیگری باشند کاملا مباین با تصورات ذهنی در این صورت ما هرگز از امور بیرون از خود آگاه نخواهیم شد ودر واقع همه علوم ما جهل مرکب خواهد بود و این همان سفسطه انسداد باب علم به خارج است.
اضافه یک امر انتزاعی است: نسبت و اضافه یک امر انتزاعی ست که ما بازا مستقلی برای آن وجود ندارد و فقط دارای منشا انتزاع می باشد اموری مثلا : پدری- فرزند ی اموری اضافی اند و هیچ کدام دارای ما بازای خارجی نیستد یعنی اگر حسن پدر حسین بود این طور نیست که حسن علاوه بر رنگ و قد ووزن و حالات روحی و جسمی گوناگونی دارد واجد یک امر دیگری نیز باشد به نام پدری.
به عقیده این گروه از متکلمان علم ، اضافه ونسبتی است که میان عالم و معلومات او برقرار می شود، و بنابراین چیزی درذهن به نام وجود ذهنی تحقق ندارد .
نقد نظریه اضافه :
همان طور که بیان شد اضافه نسبتی است که میان دو شی برقرار می شود بنابراین میان یک شی و خود شی ونیز میان یک شی موجود و یک امر مداوم هرگز اضافه ای نمی تواند برقرار شود زیرا معدوم چیزی نیست که بخواهد طرف اضافه واقع شود.
و از طرفی ما علم به معدوم داریم و اموری را تصور میکنیم که هرگز در خارج موجود نبوده اند تا میان ما و آنها اضافه ای برقرار شود مانند : انسان چهارسر، اسب بالدارو...
این نظریه از تبیین حقیقت این علوم عاجز و ناتوان است.
علاوه بر آنکه همان طور که پیش از این یاد آور شدیم هر کسی وجدانا به هنگام آگاهی از چیزی یک حالت وجود ی در خود می یابد و احساس می کند که واقعا چیزی بر او افزوده شده درحالیکه اضافه صرفا یک امر انتزاعی است.
بیان یک نکته در باره ادله وجود ذهنی:
آیا این ادله سه گانه ای که بیان شد مدعای حکما در مساله وجود ذهنی را به طور کامل ثابت می کند یا تنها برا ی اثبات بخشی از مدعای ایشان کافی است؟
توضیح :
پیش از این گفتیم که مدعای حکیمان دو چیز است:
اینکه وجود بر دو قسم خارجی و ذهنی است
موجودات ذهنی اتحاد ماهوی با موجودات خارجی دارند.
و نیز دو نظریه مقابل نظریه حکما یکی نظریه اضافه که اصل وجود ذهنی ( مطلب اول ) را انکار می کند و دیگر نظریه اشباح که پس از پذیرفتن اصل وجود ذهنی ، اتحاد ماهوی آن با موجودات خارجی ( مطلب دوم ) را انکا ر می نماید.
سوالی که مطرح می شود این است که آیا این ادله هر دو مطلب را اثبا می کند و در نتیجه نظریات اضافه و اشباح هر دو را ابطال می کند یا تنها برای اثبا ت مطلب اول و رد نظریه اضافه اقامه شده است و نباید انتظار اثبا ت امر دوم را از این ادله داشته باشیم ؟
موقعیت تاریخی ادله وجود ذهنی:
برای یافتن پاسخ این سوال به تاریخچه این مساله باید مراجعه کرد.
سیر تاریخی این مساله به این صورت است که ابتدا کسانی چون ابوالحسن اشعری وجود صورتهای ذهنی را انکار کردند و گفتند : حقیقت علم، اضافه ای بیش نیست، آن گاه فلاسفه برای رد سخن آنان مساله وجود ذهنی را مطرح کرده و ادله ای برای اثبات آن اقامه کردند، آن گاه مساله وجود ذهنی با اشکالات متعددی مواجه شد که موجب تحیر بسیاری از متفکران گشت تا آنجا که برای حل آن، نظریات گوناگونی بیان داشتند که یکی از آنها نظریه اشباح است که بر اساس آن، تطابق ماهوی میان امور ذهنی و اشیا خارجی انکار می شود.
ادله ذکر شده تنها یک بخش از مدعای حکما را اثبات می کند: بنابراین، در پاسخ به سوال فوق باید گفت: این ادله تنها برای اثبات اصل وجود ذهنی و ابطال قول اقامه شده و نظری به تطابق ماهوی موجودات ذهنی با اشیا خارجی ندارد.
حاصل آنکه ادله سه گانه ای که هم اکنون مطرح می شود تنها متکفل اثبات اصل وجود ذهنی است.
اشکالات نظریه وجود ذهنی:
اشکال اول:
اعتقاد به تحقق داشتن خود ماهیات در ذهن مستلزم آن است که یک امر هم جوهر باشد و هم عرض در حالیکه چنین چیزی محال است ودلیل اینکه یک شی نمی تواند هم جوهر باشد و هم عرض باشد این است که دراین صورت آن شی باید هم وابسته به موضوع باشد و هم نباشد.
شرح و تفسیر: مقدمه اول:
اگر به هنگام تصور چیزی ماهیت آن چیز در ذهن بیاید باید به هنگام تصور یک ماهیت جوهری مثل: انسان یا جسم آنچه را که تصور کرده ایم هم جوهر باشد و هم عرض.
مقدمه دوم:یک شی نمی تواند هم جوهر باشد و هم عرض.
نتیجه : به هنگام تصور یک شی، ماهیت آن شی به ذهن نمی آید.
اشکال دوم:
ماهیتی که در ذهن تحقق می یابد از مقوله(کیف ) است زیرا گفته اند: صورتهای علمی همگی از کیفیات نفسانی اند. پس هنگامی که جوهری را تصور می کنیم آنچه به ذهن می آید هم از مقوله جوهر است چرا که ذات ماهیات تصور شده تغییر نمی کند وهم داخل در مقوله کیف است، حال آنکه مقولات کاملا از هم جدایند و بنابراین تناقض در ذات لازم می آید.
شرح و تفسیر:
اشکال دومی که نظریه وجود ذهنی با آن مواجه است نیز از دو مقدمه تشکیل می شود.
مقدمه اول:
حصول ماهیات اشیا در ذهن مستلزم این است که یک شی مندرج در دو مقوله متباین باشد و نیز مستلزم آن است که یک شی مندرج در دو نوع مختلف از یک مقوله باشد.
مقدمه دوم:
اندراج یک شی در دو مقوله متباین و نیز اندراج آن در دو نوع مختلف از یک مقوله محال است.
نتیجه:
قول به حصول ماهیات اشیا در ذهن غیر قابل قبول است.
حال می گوییم بنابرنظریه وجود ذهنی:
هنگامی که جوهری را مانند انسان تصورمی کنیم، صورت ذهنی ما باید هم جوهر باشد و هم کیف. باید جوهر باشد چون ذاتیات شی در وجود ذهنی آن محفوظ است و باید کیف باشد چون همه صورتهای ذهنی کیف نفسانی اند .
واین بدان معناست که یک شی داخل در دو مقوله متباین می باشد.
حاصل آنکه بنابرنظریه وجود ذهنی، اشیا با همان ماهیاتی که دارند در ذهن موجود می شوند و از طرفی همه صورتهای علمی کیف نفسانی اند و در نتیجه هنگامی که چیزی را که از مقوله کیف نیست تصور میکنیم ، آن چیزمصداق دو مقوله متباین خواهد بود، ونیز هنگامی که چیزی را تصور می کنیم که نوع دیگری از مقوله کیف می باشد، آن چیزمصداق دو نوع مختلف ازیک مقوله خواهد بود.
مقایسه ای میان اشکال اول واشکال دوم:
می گویند اشکال دوم دشوارتر از اشکال اول است زیرا اینکه یک امر واحد، هم جوهر وهم عرض باشد، چندان مشکلی بوجود نمی آمد وچون جدایی وتباین ذاتی که در مقولات مطرح است در واقع بین جوهر و کیف و کم سایر مقولات است، اما مفهوم(عرض) یعنی چیزی که وابسته یه موضوع است خود عرض عامی است که بر نه عدد از مقولات صدق می کند و هیچ نافعی ندارد که شامل جوهر ذهنی نیز بشود و بر آن هم صدق کند زیرا در تعریف جوهر آورده اند که : جوهر ماهیتی ست که اگر در خارج موجود شود وجودش وابسته به موضوع نمی باشد.
اما اینکه یک ماهیت داخل در دو مقوله باشد مانند : جوهر و کیف، یا کم و کیف با توجه به جدائی کامل مقولات از یکدیگر، محال بودنش روشن است.
صورت ذهنی در حیثیت دارد:
صورت ذهنی دو جنبه و حیثیت دارد و به لحاظ هر جنبه ای دارای حکم خاصی می باشد.
از یک جهت موجودی ذهنی هست در برابر موجود خارجی ای که در ازای او قرار دارد م شانش تنها حکایت و ارائه آن است بدون آنکه آثار خارجی خود را واجد باشد.
صورت ذهنی از این جهت مندرج در هیچ مقوله ای نیست. مثلا اگر صورت ذهنی جسم را با اجسام خارجی مقایسه کنیم، این صورت ذهنی، یک موجود ذهنی وفاقد اثر است که در هیچ مقوله ای مندرج نمی باشد. در برابر اجسام بیرونی که موجودات خارجی ای هستند که آثار جسمیت بر آنها مترتب می شود و به حمل شایع جسم می باشند.
اما همین صورت ذهنی از آن جهت که یک حال است که برای نفس حاصل می شود یک موجود خارجی ست که آثارخاص خود را دارد از جمله اینکه منشا علم و آگاهی برای نفس می باشد و بلکه عین علم و آگاهی است.
پس صورت ذهنی اگر با محکی خودش سنجیده شود یک وجود ذهنی است که منشا هیچ اثری نمی باشد و مندرج در هیچ مقوله ای نیست . و اگر هم گفته می شود کیف نفسانی است از باب سرایت دادن حکم یک جنبه و حیثییت صورت ذهنی به جنبه دیگر آن می باشد.
یعنی صورت ذهنی از این جهت حقیقتا کیف نفسانی نیست بلکه با العرض و العجاز کیف نفسانی می باشد.
و اگر آن را از آن جهت که حال یا ملکه ای است که برای نفس حاصل می شود، لحاظ کنیم یک موجود خارجی خواهد بود که حقیقتا مندرج در مقوله کیف می باشد.حاصل آنکه صورت ذهنی یک وجود است که دارای دو جهت ودو حیث می باشد و هر حیثیتی حکم خاص خود را دارد.
نتیجه گیری
با در نظر گرفتن این مطالب و بسیاری نکات دیگر حکمای الهی برآنند که نفس انسان به طور کلی به سبب کمالی که از جهت مرتبه وجودی داراست می تواند به ماهیات خارجی وجود دیگری ببخشد که از حیث ماهیات عین واقعیات خارجی باشد اما ازحیث وجود عاری از آثار وجود خارجی .
بنابراین، وجود ماهیات در ذهن انسان به گونه ای است که از هر جهت با وجود خارجی یکسان است اما آثار خارجی را به همراه ندارد. ذهن انسان قادر است مفاهیمی ایجاد کند که وجود خارجی ندارد همچون مفاهیم متعلق به امور معدوم و مفهوم خود عدم، و در مراتب کمال و قدرت نفسانی حتی قادر است به ماهیتی وجود خارجی ببخشد.
آنچه دانش امروزی در اختیار ما قرار می دهد آن است که انسان از طریق حواس مختلف با جهان خارج برقرار کند، هر حس نوع خاصی از محسوسات را به وسیله سلولهای عصبی به مراکز ویژه ای در مغز منتقل می کند و آنچه منتقل می شود انرژی و امواج است نه ماده آنها برقرار می کند و یا بر حسب شدت و ضعف و کم و کیف امواج دریافتی، ابعاد و اندازه ها و دیگر خصوصیات معلوم خارجی را نیز مشخص می کند بدین وسیله علم به یک شی یا امر خارجی برای انسان حاصل می شود و هیچ نیازی به طرح مسائل دیگر از قبیل وجود ذهنی نیست.
منابع:
کنکاش عقل نظری، محمدرضا کاشفی
شرح نهایه الحکمه ، علامه طباطبایی
شرح بدایه الحکمه ، علامه طباطبایی
اصطلاحات فلسفی، دکتر توکلی
اصطلاحات فلسفی ، دکتر نظری
شاهرودی مباحث مربوط به تدریس اینجانب مانند سرفصل ها، عناوین پژوهشهای مربوط به درس، پژوهشهای دانشجویان در زمینه های فلسفه و عرفان و سایر دروس رشته فلسفه و حکمت اسلامی به منظور استفاده دانشجویان علاقمند ارائه خواهد شد |